حل مسأله و شادی

سکینه قلب و آرامش و داشتن نشاط و طراوت در زندگی انسان از چنان اهمیت ویژه ای برخوردار است که هدف اختصاصی عبودیت و ارتباط با خدا قلمداد شده است و از آنجا که بدیهیست که خداوند تبارک و تعالی نیازی به عبادت بنده ندارد بلکه آن هدف غایی باشد. در این مقال بر آن شدیم که با بازخوانی عوامل و ابعاد شادی و نشاط، روشهای عملیاتی تحقق آن در روان ،از جمله حل مساله، را دریابیم.

شادی و نشاط
قدمت توجه به موضوع شادی به درازای تاریخ خلقت بشر است، زیرا آدمی همواره به دنبال رهایی از دردها و رنج ها و تغییر وضعیت خود از حال بد به حال خوب بوده است. تفکر چگونه شاد زیستن ایده ای است که از دیرباز ذهن بشر را به خود مشغول داشته، به گونه ای که وی همواره به دنبال یافتن راهکارهایی برای بهتر زیستن و کسب لذت و بهره بیشتر از زندگی بوده است.
خواه فردی معتقد به دین باشد یا نه، همه انسانها خواهان جایگاه بهتری در زندگی هستند و حرکت زندگی انسانها به سمت شادی است .(هوارد ، 2003)

تعریف شادی
شادی رشته ای نسبتا تازه در مطالعات روان شناسی می باشد . تعاریف متعددی درباره ی شادی توسط دانشمندان ارائه شده است که در همه آ نها به نوعی تجربه کردن احساسات مثبت به چشم می خورد.
شادی عبارتست از هیجان مثبتی که از دو بعد رفتارهای اجتماعی و رضایت درونی تشکیل شده و می تواند احساس نشاط فرد را نشان دهد .
لیون کچین موسس باشگاه شادی، شادی را اینگونه تعریف کرده است :«شادی احساس بهزیستی درونی است که افراد را جهت سود بردن از تفکرات، هوش، خرد، آگاهی، حس مشترک و ارزش های معنوی توانا می سازد.» فرد شاد فردی است که مکرراً احساسات مثبت را تجربه میکند.
شادی یعنی احساسات مثبت زیاد، رضایت بالا از زندگی و احساسات منفی نادر داشتن. این سه فاکتور، سه عامل مهم در بهزیستی می باشند . شادی حالت ثابتی نیست. حتی شادترین افراد گاهی اوقات احساس غمگینی می کنند و غمگین ترین افراد هم گاهی اوقات احساس شادی می کنند. از دیدگاه بعصی از صاحب نظران مفهوم مبهم و اسرار آمیز شادی، عبارت است از حالت خوش حالی، سرور و یا در رضایت زندگی کردن و لذت بردن از آن، بنابراین داشتن عناصر اصلی زندگی می تواند شادی بخش و شادی آفرین باش .
در خلال قرن گذشته ، توجه اصلی اغلب روان شناسان و محققان بر جنبه ناشادکامی انسان (مانند افسردگی و اضطراب ) معطوف شده و بعدِ مثبت پتانسیل انسان مورد غفلت قرار گرفته بود. تنها در دهه های اخیر، خصوصاً بعد از مطالعات راهگشای برادبرن(1969) در مورد عدم وابستگی و استقلال عواطف مثبت و منفی بود که روان شناسان شروع به جستجوی همبسته ها، تعاریف، و پیش بینی کننده های شادکامی کردند .
اما، شادکامی چیست؟ یک هیجان است یا یک حالت ذهنی؟ طبق بسیاری از تئوری ها، هیجان شادکامی یکی از شش هیجان بزرگ است که عبارتند از تعجب، ترس، خشم، شادکامی، تنفر، و نگرانی . (داناولد ، 1997)
روانشناسان معتقدند که عنصر سومی نیز وجود دارد که در شادی باید به آن توجه شود و آن کم کردن اضطراب و کاهش عواطف منفی است. البته شادی مانند هر مقوله دیگری دارای درجات پائین تا بالا است و معمولا افراد بین دو طیف کم و زیاد شادی قرار می گیرند . این که فرد در چه میزانی از شادی قرار دارد، تا حد زیادی بستگی به یادگیری، آموزش و داشتن نگرش مطلوب نسبت به آینده و زندگی دارد.
این موضوع این مساله را در پی دارد که اگرچه رابطه قوی بین برخی از صفات شخصیتی نظیر برون گرایی و شادیوجود دارد ولیکن ابعاد دیگری از شخصیت هستند که در حیطه سبک های تفکر و یادگیری قرار دارند و بطور غیر مستقیم باعث شادی می شوند. افراد شاد عزت نفس، حس کنترل و خوشبینی بیشتری دارند که این حالت از حس مقصود گرایی آنان که از داشتن هدف درزندگی مشتق می شود، بهره می گیرد. به عبارت دیگرافراد دارای این ویژگی ها چه بطور مستقیم و غیر مستقیم، شادترند و از زندگی بیشتر لذت میبرند .

عوامل موثر بر شادی
به منظور افزایش سطح شادی باید اجزا شادی شناخته شوند یکی از تازه ترین تحقیقات بیان م یکند که شادی از سه جزء تشکیل شده است . سهم عوامل ژنتیکی تقریباً 50%، سهم شرایط محیطی تقریباً 10% و سهم فعالیت های آگاهانه در حدود40%است.
این سه فاکتور اصلی روی سطح دائمی شادی اثر خواهند گذاشت. این سه فاکتور عبارتند از نقطه ثابت، شرایط زندگی و فعالیت های آگاهانه (با نیت قبلی)
1- نقطه ثابت : بزرگترین سهم شادی در عوامل ژنتیکی است که این فاکتور را نقطه ثابت می نامند . یعنی سطح معین و ثابتی از شادی از والدین به ارث می رسد و موروثی می باشد .
2- شرایط زندگی : جزء دوم شادی شرایط زندگی است که شامل عوامل ملیتی ، جغرافیایی و فرهنگی منطقه ای است که فرد در آن زندگی می کند وهمچنین شامل فاکتورهای جمیعت شناسی مانند سن، جنسیت و قومیت می باشد.
3- فعالیت های آگاهانه : شلدان این فاکتور را اینگونه تعریف می کند ، این سطح دسته ی وسیعی از فعالیت هایی است که مردم انجام می دهند یا در فکر انجام آن ها هستند . رفتارها و فعالیت های فراوانی وجود دارند که افراد برای انجام آن ها انرژی صرف می کنند . این فعالیت هایمجزا که افراد برای انجام آن ها وقت و انرژی صرف می کنند را فعالی ت های آگاهانه می نامند. این فعالیت ها مستلزم صرف انرژی هستند یعنی خود به خود انجام نمی شوند د ر واقع تفاوت اصلی بین فاکتور شرایط زندگی و فعالیت های آگاهانه اتفاقی بودن آن است فاکتورهای شرایط زندگی تقریباً تصادفی هستند اما این فاکتورهای آگاهانه در اختیار خود فرد می باشد .
این بعد خود به سه حوزه تفکیک می شود :
فعالیت های رفتاری: مانند ورزش منظم، محبت ورزیدن به دیگران، حضور در اجتماعات .
فعالیت های شناختی: شامل توجه به نعمت ها و موهبت ها، تفکر راجع به امور مثبت در زندگی و مثبت فعالیت های داوطلبانه: شامل تلاش های معنادار در زندگی و هم چنین تلا ش جهت رسیدن به اهداف شخصی می باشد . (مونتیر،2004)
تحقیقات گوناگونی برای شناسایی عوامل موثر بر شادی وجود داردو این تحقیقات عواملی دیگر را که بر شادی تاثیر می گذارند بیان می کند که این عوامل عبارتند از:
سن: به شاید چنین تصور می شود که شادی یا ناشادی دوره معینی از شرایط سنی مربوط می گردد . درحالیکه مطالعات بین المللیی زیادی نشان می دهند که دوره سنی معینی را نمی توان به شادی یا ناشادی اختصاص داد.
جنس: در حالیکه مطالعات نشان می دهند که زنان دوبرابر مردان دچار اضطراب وافسردگی می شوند یا مردان پنج برابر زنان در برابر الکلیسم و اختلالات شخصیتی ضد اجتماعی آسیب پذیرتر هستند.
نژاد: مطالعات نشان می دهند که در نژادهای مختلف رضایتمندی متفاوتی مشاهده نشده است.
درآمد: شاید چنین تصور شود که شادی را می توان خرید . بیشتر دانشجویان هنگامی که وارد دانشگاه می شوند چنین اظهار می کنند که یکی از هدف های مهم و اساسی در زندگی این است که از وضعیت مالی خوبی برخوردار باشند در حالی که در سال های بعد درصد کمتری از دانشجویان چنین اظهاری را داشته اند . آیا واقعا و به طور عملی ثروت و شادی با یکدیگر ارتباط دارند؟
شاید این سوال را به نحو دیگری بتوان بیان کرد:
آیا مردم کشورهای ثروتمند از مردم کشورهای غیرثروتمند شادتر هستند؟ اگرچه مطالعات بین المللی نشان میدهند که بین ثروت و رضایتمندی همبستگی مثبتی وجود دارد ولی همین مطالعات نشان می دهند که مردم کشورهای فقیرتری نظیر ایرلند از مردم کشورهای غنی تری نظیر آلمان از شادی بیشتری برخوردارند. در داخل یک کشور نیز می توان این گونه سوال کرد که آیا افراد ثروتمند از افراد غیرثروتمند شاد ترند؟ داشتن سر پناه، غذا و امنیت از پایه های اصلی شادی به شمار می روند ولی زمانی که افراد از این امکانات اولیه برخوردار باشند و ضروریات زندگی خود را تامین کرده باشند دیگر ثروت نقش اساسی ندارد . ثروت مانند سلامت است؛ فقدان آن بدبختی و ناشادی به بار می آورد ولی هیچ گونه مانتی برای خوشبختی به همراه ندارند . حتی اگر آمار افسردگی و خودکشی را در نقطه مقابل ابراز شادی ارزیابی کنیم خواهیم دید میزان افسردگی و خودکشی به مراتب بیش از گذشته شده است (کرمی نوری و همکاران، 1381)
فرهنگ: تفاوت های فرهنگی در شادی به طور قابل ملاحظه ای مشاهده شده است. در کشورهایی نظیر ژاپن که دار ای فرهنگ های جمع گرایانه هستند در مقایسه با کشورهای غر بی که دارای فرهنگ هایفردگرایانه هستند احساس شادی پایین تر گزارش شده است . زیرا فرهنگ های فردگرایانه از تجربه و ابراز هیجانات مثبت در افراد بیشترحمایت می کند در حالی که در فرهنگ های جمع گرایانه فشارهای گروهی، اجتماعی و خانوادگی مانعی برای بروز هیجانات مثبت فردی است . از سوی دیگر پیوندهای دینی نیز در افزایش احساس شادی نقش دارند.
مطالعات نشان می دهد که افراد مذهبی کمتر از افراد غیرمذهبی، مرتکب جرم می شوند، مواد مخدر یا الکل مصرف می کنند، خودکشی می کنند، طلاق می گیرند یا ازدواج ناشاد دارند . مطالعات نشان می دهد که افراد فعال مذهبی حتی به لحاظ جسمانی سالم ترند، طولانی تر زندگی می کنند که این تا حدی به سبب پرهیز از استعمال دخانیات یا مصرف الکل، عادات تغذیه آنهاست . افراد مذهبی کمتر در معرض افسردگی قرار می گیرند و سطح بالاتری از شادی را نشان می دهند.(کرمی نوری و همکاران، 1381)
شادمانی اشاره به احساسی مثبت دارد که با کلماتی چون رضایتمندی و به روزی بیان می شود. شادمانی در منابع مختلف با واژه هایی چون خوشحال رضایت از زندگی، احساسات مثبت زندگی معنادار و واژه هایی اینچنین بیان شده است. یکی از واژه هایی که مکرراً در مرور متون معادل شادمانی به کار رفته، واژه بهتر شدن . می باشد. در متون مختلف این دو واژه به صورت جایگزین یکدیگر به کار رفته اند. به روزی عموماً به عنوان یک عامل جسمی و سرور و سرخوشی به عنوان یک عامل ذهنی و درونی به ار می رود. به روزی را می توان به طور کلی شامل تعادل بین اجزاء مختلف زندگی مثل اجزاء احساسی، مذهبی و جسمانی فرد انست که می تواند سبب شادمانی و زندگی خوب در فرد شود .(استرلین،2002)
در تعریف واژه خوب بودن یا بهروزی مطلوب دو نکته کلیدی مورد توجه قرار گیرد:
1- اندازه گیری ذهنی یا عینی به روزی: در این حالت واژه به روزی به دو بخش تقسیم میشود ، بهروزی عینی که اشاره به شاخص های عینی به روزی مانند امید به زندگی، درآمد، اشتغال، سطح تحصیلات و مواردی از این قبیل دارد و به روزی ذهنی که اشاره به جنبه های ذهنی، شناختی و احساسی به روزی دارد .
2- رابطه به روزی با مفهوم لذت جویی و مفهوم رشدگرایی: رویکرد لذت گرایی و رشدگرایی به مفهوم شادمانی است. در رویکرد اول به روزی شامل خوشحال بودن یا شادمانی و در رویکرد دوم، به روزی فراتر از شادمانی و احساسات خوشایند قلمداد شده و در برگیرنده شکوفاسازی تواناییهای بالقوه انسان می باشد . (هیلز و آرگیل،2001)
سابقه پژوهشهای مربوط به شادی به علت ظهور مباحث اخیر مرتبط با شادی، بسیار کوتاه است . در دهه 1960 سازمان نظرسنجی آمریکا اقدام به طرح سوالاتی در مورد شادی و رضایت کرد. برادبورن در 1976 ساختار سلامت روانشناختی که با استفاده از پیمایش نورک صورت می گرفت، به انجام رساند. در اواخر قرن بیستم موضوع شادی و نشاط بشر به عنوان یکی از موضوعات مورد بررسی جامعه شناسان، روانشناسان و اقتصاددانان مطرح گردید. این موضوع جدیداً نیز وارد حوزه علوم پزشکی شده است. بسیاری از تحقیقاتی که تاکنون در زمینه شادی انجام شده است به کیفیت زندگی بشر و روانشناسی سلامت مربوط می شوند.(ون هوفن،1997)
از نظر نگارنده برخی از عوامل موثر بر شادی ناشی از شرایط مادی و بیرونی و بعضی دیگر نشأت گرفته از عوامل درونی می باشد. سن از عوامل درونی مؤثر بر شادمانی لکن با تأثیر اندک شناخته شده است.
مطالعات کنونی نشان می دهند که رضایت از زندگی غالباً با بالا رفتن سن افزایش می یابد و یا حداقل کاهش نمیابد . (رئیسی، 1383)
در مقاله ای که توسط فیروزبخت و بیگی در 1375 به فارسی برگردانده شده است ، نتیجه گرفته شده که شادی زیادتر جوانان میتواند معلول ظرفیت خیلی زیاد آنها برای عاطفه مثبت و ظرفیت کمتر آنها برای تجربه عاطفه منفی یا ترکیبی از هر دو باشد .(ایسنک،ترجمه فیروزبخت و بیگی،1375)
از نظر نگارنده، سلامت از عوامل درونی محسوب شده و تأثیر بسزایی در شادمانی افراد دارد. لکن مطالعات نشان می هد برخی از افراد با وجود مشکلات جسمی، شادی خود را حفظ میکنند. بدین ترتیب نه می توان گفت که بیمار بودن سبب ناشادی میگردد و نه میتوان گفت سلامت به تنهایی متضمن شادمانی است.

حل مساله  همواره جزئی از افکار اولیه نوع بشر بوده و به عنوان بعد مهمی از زندگی انسان باقی مانده است . مساله  را می توان به عنوان یک سؤال، موضوع یا موقعیتی که باید بررسی شده و پاسخ داده شود، تعریف کرد .

موفقیت در عملکرد حل مساله  باعث برتری ما در موقعیت های آموزشی همچون مدرسه ، دانشگاه و محل کار میگردد . علاوه بر این، افراد در موقعیت های روزمره نیز با مسائل مختلفی روبه رو میشوند. راه حل ها و پاسخ هایی که ما تولید میکنیم و تصمیماتی که می گیریم نه تنها پیامد یک موقعیت خاص را تحت تأثیر قرار میدهد، بلکه به طور بالقوه بر پیشرفت شخصی و اجتماعی و جهت گیری ما در زندگی نیز تأثیر بسزایی دارند .

اگرچه تعاریف متعددی از مساله ارائه شده است ، ولی از نظر راقم این سطور اغلب این تعاریف براین امر تاکید دارند که مساله و مشکل موقعی بوجود می آید که فرد چیزی را می خواهد و نمی داند که چگونه آن را بدست آورد .

بنابراین مشکل یا مساله را می توان همانند یک خواسته تحقق نیافته ای که شیوه تحقق آن باید مشخص شود مفهوم سازی کرد . این تعریف جامع، مفهوم مشکلاتی را که از نظر اهمیت یا گستردگی ، خاص یا عمومی ، مثبت یا منفی و عمده یا ناچیز هستند را در بر می گیرد.

افرادی که فاقد توان حل مسائل و مشکلات خود هستند، معمولا :

  • وجود مشکل را دلیل بر ضعف، بی کفایتی، بی لیاقتی و یا بدشانسی خود می دانند.
  • مسئولیت ایجاد مشکل را به گردن دیگران انداخته وبرای حل آن قدمی برنمی دارند.
  • به هنگام مواجهه با مشکل به جای اندیشیدن برای حل آن، مدام خود را دیگران را سرزنش و ملامت می کنند.
  • معتقدند یک دنیای خوب، دنیای بدون مشکل است.
  • روش معمول این افراد، اجتناب یا فرار است.
  • معمولا بدون اندیشه ی کاف وبا عجله و تکانشی عمل می کنند.
  • خودشان را باور نداشته و در مقابل مشکلات احساس درماندگی و نا امیدی می کنند.
  • قادر به پیش بینی پیامد رفتارهای خود و تشخیص راه حل بهینه نیستند.

مفهوم حل مسأله به صورت نظام مند در تعلیم و تربیت اولین بار از سوی جان دیویی و ویگوتسکی مطرح شد . امروزه اهمیت مهارت های حل مسأله بر کسی پوشیده نیست. اهمیت آن به ویژه در دنیای مدام در حال تغییر امروز بیشتر هم شده است. فراگیران هر چقدر که به مراحل بالاتر یادگیری از جمله آموزش عالی نزدیک تر می شوند باید مهارت های یادگیری و حل مسائل خود را به طور مستقل به دست بیاورند تا از وابستگی آنها به استاد کاسته شود . (بوکارتس ، 1997)

حل مساله  فرآیندی شناختی – رفتاری است که در طی آن یک فرد یا گروه تلاش می کنند راه حل مؤثری برای مشکلات زندگی روزمره ا رائه دهند . مساله  زمانی به وجود می آید که فرد هدفی دارد اما فاقد راه روشن دسترسی به آن است . راه حل، پاسخ ناشی از فرآیند حل مساله  است که قابلیت به کارگیری در موقعیت خاص مشکل آفرین را دارد. (دزوریلا و انزو،2004).

توانایی حل مساله  اجتماعی یک سازه واحد نیست، بلکه سازه ای چندبعدی و مرکب از توانایی های مختلف است.( دزوریلا و انزو،2002) مهارت های حل مساله  دلالت بر فعالیت های شناختی و رفتاری دارد که به وسیله آن شخص تلاش می کند مساله  را درک و راه حل مؤثری پیدا کند. چهار مهارت اصلی حل مساله  عبارتند از:

  • تدوین و تعریف مساله
  • ارائه راه حل های مختلف
  • تصمیم گیری
  • اثبات و اجرای راه حل (دزوریلا و انزو 1990، دزوریلا و چانگ،2003)

مفهوم حل مسأله به صورت نظام مند در تعلیم و تربیت اولین بار از سوی جان دیویی و ویگوتسکی مطرح شد . امروزه اهمیت مهارت های حل مسأله بر کسی پوشیده نیست. اهمیت آن به ویژه در دنیای مدام در حال تغییر امروز بیشتر هم شده است. فراگیران هر چقدر که به مراحل بالاتر یادگیری از جمله آموزش عالی نزدیک تر می شوند باید مهارت های یادگیری و حل مسائل خود را به طور مستقل به دست بیاورند تا از وابستگی آنها به استاد کاسته شود .(بوکارتس،1997)

مؤلفین:

دکتر سعید قاضی پور
مهندس علیرضا فتاحی

جهت خواندن ادامه کتاب، فایل زیر را دانلود کنید:

دانلود با لینک مستقیم

Solved.issue_.and_.happiness-1030x707

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *